خلاصه داستان :

تانت پسر پولدار و از خود راضی و خودشیفته لوسیه که مطمئنه دست رو هر دختری بزاره نه نمیگه ، ونا دختری سخت کوش و فقیر و مغروریه که از صبح تا شب سگ دو میزنه واسه یه لقمه نون حلال ، از طرفی از بس کار کرده سخت جون شده و تقریبا رفتارش شده مثل مردا که با لوس بازی و اینا کاری نداره ، حالا شما فکرشو بکن این دوتا با هم روبه رو بشن و سر یه سوتفاهم ، تانت عاشق بشه .....

خلاصه داستان :

خلاصه داستان :

خلاصه داستان :

Santharakat، پسر یک میلیاردر سرسخت هندی است که در حال فرار از شکار گروه مافیای از هیمالیا برای پنهان کردن در چیانگ مای است. Santharakat با Danika، صاحب رستورانی در چیانگ مای دیدار می‌کند...

خلاصه داستان :

داستان در مورد پسری به اسم جا هست که تو یه روستا زندگی میکنه ، اما اون روستا ، توسط مافیا های بزرگ کم کم داره صلب آسایش میشه و هرکاری بخوان میکنن ، و کسیم جرات حرف زدن نداره ، جا که پسری همیشه صلح طلب بوده و همیشه طرف حق بوده میخواد جلوی اینارو بگیره و فکر میکنه کی بهتر از دختر طرف ؟ بخاطر همین دختر سردسته مافیارو میدزده و میخواد از طریق دخترشون ازشون انتقام بگیره ....

خلاصه داستان :

وایو پسر بزرگ و وارث یک خانواده پولداره که بخاطر توطئه نامادریش مسبب مرگ برادرش میشه و برای اینکه از این گناه خلاص بشه از خونه و زندگیش برای همیشه میره و تو یه مزرعه ای گیر میکنه که صاحب اون مزرعه دختر مهربونی داره که ...

خلاصه داستان :

جو نوی یک نجیب زاده ست که در نگاه اول عاشق مین موان میشه. مین موان خواهر ناتنی به اسم مینگ لا داره. مادر مینگ لا نمی خواد مین موان معروف تر از دختر خودش بشه پس باهاش بد رفتاری می کنه و وادارش می کنه هر کاری برای مینگ لا انجام بده. مین وان هم حاضره هر کاری برای خواهرش انجام بده. در طی اتفاقی پدر مین موان اونو مجبور می کنه تا با جو نوی ازدواج کنه. مین موان از ازدواجش راضی نیست چون میدونه خواهرش جو نوی رو دوست داره برای همین سعی می کنه از جو نوی فاصله بگیره...